محل تبلیغات شما
‎يه سري اتفاقات دررابطه با منُ پسرِ سرهنگ نصيري افتاده كه نه ميتونم كاري كنم نه ميتونم حرفي بزنم نه ميتونم فكري كنم نه ميتونم خوبُ بدُ از همديگه تمييزُ تشخيص بدم نه ميدونم چه احساسي بايد داشته باشم حالم خوب نيست و از بِ بسم الله
•ईह•❀•ईह• بـــاغِ شــعرم مُبتــلایِ نا‌خوشی وُ درد بودبوسـه‌هایِ عشـقِ ما سـهمِ خزانی سرد بودبرگ‌برگِ این خزان با دفترِ شعرم چه کرد؟هـر ورقْ/کاهی، اســیرِ واژه‌هایِ

نه باک از دشمنان باشد، نه بيم از آمتن

شاداب سازی درونی و معنوی مدارس:1_تمتن

چقدر حرف و سخن و درد و دلو داستان �متن

ميتونم ,كنم ,عشـقِ ,سرد ,سـهمِ ,بودبوسـه‌هایِ ,نه ميتونم ,كنم نه ,عشـقِ ما ,بودبوسـه‌هایِ عشـقِ ,ما سـهمِ

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آفره واحد گشت